بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام: این نامه از طرف دختری کرد(نژاد) ساکن کوه شاهو نوشته شده و به آدرس خاک خونه‌ی یکی از کوچه‌های مدینه فرستاده شده است. پیک نامه هم کبوتر غار ثور است، چون می‌دونم در این روزگار که آدم‌ها در لابه‌لای آن حل شده‌اند، فقط اونایی که عاشق‌اند پایشان را سپر نیش مار می‌کنند، که عشقشون بخوابه! اینارو نوشتم تا اداره‌ی پست، نامه‌ی مرا قبل از مهر زدن بخوانند، چون به آدرس هزار و چهار صد و... سال قبل نوشته شده، نگویند: که صاحب این خانه از اینجا رفته است(هجرت به دیار باقی).

اشکالی ندارد به کبوتر بگویید: نامه‌ام را روی خاک درِ همان خانه بگذارد صاحب خونه رئوف و رحیم(الله)، آدرس منزل جدید را می‌داند، قلب مخاطبم را بزرگ آفریده است اگر نامه‌ام بد خط هم باشد( اشتباهات زندگی‌ام)، باز محمد( صلی الله علیه و سلم) آن را می‌خواند.

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته یا نبی الله: أنت شمس، أنت بدر، أنت نور علی نور، أنت مصباح ثریا(صلی الله علی محمد، صلی الله علیک و سلم).

استاد! محمد امین عزیز! آموختم همان کودک لالایی‌های مادرم، که در نوجوانی چوپان صحرا گشت، کم‌کم بزرگ شد و به کار تجارت روی آورد و در جوانی در جاهلیت زمانه، لقب (امین) گرفت و با بانوی بزرگ قریش، ازدواج کرد تو بودی، ای دلسوزتر از مادرم!

بعد از آنکه زمین جذب کرامتت شد، از آسمان ندا آمد بخوان و گرامی داشته شدی و امروز نامت در شبانه روز پنج بار همرا ه اسم مبارک (الله)، بر سیمای مناره‌ها حک شده و بالا می‌رود. حال که توانستم برایت نامه‌ای بنویسم، بگذار دلتنگی‌هایم را خودمانی برایت بنویسم.

استاد عزیزم! از شنیدن صدایت در این دنیا محروم شدم. به عشق دیدن سیمایت دلخوشم. در یکی از برگه‌های دفتر نمره، لیست کسانی را دیدم که حاضر بودند!

نام: ابوبکر  صدیق،

نام: جعفر طیار

نام: سمیه شهید!

امروز، تو کلاس درست غایب زیاد داریم! استاد عزیز دلم گرفته! خیلی راحت شاگردانت را محکوم می‌کنند، خونشان را می‌ریزند و می‌مکند.

استاد! اگر به زمین برگردی و بخواهی فرزندان شهید شاگردانت را خودت کفن کنی، نمی‌توانی! چون بدن این گل‌های پرپر با آتش خمپاره تکه‌تکه شده است. برنگرد استاد برنگرد، می‌دانم آنقدر گریه می‌کنی که چشمان مبارکت خاموش می‌شوند.

استاد! کجاست غریب کوچه‌های مکه( سلمان فارسی رضی الله عنه)؟ که به دنبال کلاس درست می‌گشت!، الان کلاس قرآن در چند قدمی خانه‌ام است، پنبه‌ای که مشرکان گفتن تو گوشت بگذار تا صدای محمد را نشنوی را هنوز در گوشم دارم...؟

کجاست صدای أحد أحد بلال تک خوان سرود آزادی؟ کجاست دستان عداس پشت دیوار خستگی که از تو پذیرایی کرد؟ وای بر دستان من برای رقص دنیا می‌نوازند؟ کجاست صداقت ابوبکر که با ایثارش مار سمی را شرمنده کرد، همیشه به دنبال توجیهی هستم پشت برادر دینی‌ام را خالی کنم؟ کجاست حضور قلب علی در سجده که زهر تیر را خنثی کرد؟ وای بر قلب من در نماز که در پس کوچه‌های زندگی قدم می‌زند؟ کجاست جابر بن عبدالله قلعه 9 خواهر یتیم؟ امروز تک خواهرها، آواره‌اند! استاد عزیز، ویس قرنی به عشق دیدن تو آمد ولی به خاطر سرپرستی و خدمت به مادر، پیرش از دیدنت محروم شد! امروز مادرهای زمان من به خاطر دیدن فوتبال و فیلم به دست فراموشی سپرده شده‌اند!

استاد گرامی؛نزد ما لیونل مسی( ستاره آرژانتینی جام جهانی فوتبال)، بیشتر از جسدهای خونی کودکان روی پیاده‌روها، که قلب هر انسانی را به درد می‌آورد، ارزش دارد!. اگر پای آقای مسی روی چمن فوتبال پیچ می‌خورد، خیلی‌ها احتمالا از شدت بغض و غصه سر از اورژانس بیمارستان در می‌آوردند! چه دست‌هایی که در دل شب‌های ماه مبارک رمضان برای پیروزی مسی بالا نرفت! چشم جهان به ضربه پای مسی دوخته شده بود، نبودی که ببینی استاد چه هیجانی داشت! چقدر سرنوشت ساز بود؛ حرکت پای یک نفر! کجاست حرکت قلب‌های جهان! پس سرنوشت و زندگی کودکان معصوم غزه، سوریه، عراق و... که خون و آتش نگذاشت روی چمن را لمس کنند چه می‌شود؟. کدامین ستاره صلاح الدین وار سفیر رهایی سیمای قدس می‌شود؟

 ای پیامبر گرامی، اگر نصف تماشاچیان جام جهانی دست‌هایمان را به نشان دعا بالا ببریم باران رحمت می‌بارد و دل‌های سنگی را ذوب می‌کند. دیگر جان جهانی جنایت نمی‌بیند! شاید قلم سیاهم روی دفتر تکالیفم درست نوشته باشد که این همه فراموشی و سنگدلی انسان‌ها به خاطر وجود اسماعیل‌های وجود( فیلم، فرزند، تجملات و...) است پس تا زمانی اسماعیل‌های وجود ذبح نشوند، شیطان در مرکز حلقه وجود قرار دارد!

استادم! ای پیامبر رحمت، با تمام وجود به کلاس درست باز خواهم گشت، تا نگین حلقه‌ای باشم به دور کعبه! زمزمی باشم تو دل کویر، اشک مخلصی باشم که در سپیده دم با یاد خدایمان به درون خاک می‌غلتد! قلبی باشم که برای اسلام می‌تپد! استاد گرامی به یادگاری‌هایت دلبسته ام( قرآن و سنت).

عزیزترین استادم، قول می‌دهم با تمام وجودم شیرینی یادگاری‌هایت را به کام انسان‌ها برسانم! من نویسنده نیستم آنچه وادارم کرد این نوشته را به آدرس یکی از کوچه‌های مدینه که خاک خانه معلمم در آن واقع است؛ برایت بفرستم عشق معلمی است به وسعت آسمان و پاکی اقیانوس؛ یعنی تو یا نبی( علیک الصلاة و السلام)!

جوهر نوشته‌هایم نیز از 23 سال تدریس تو مایه می‌گیرد. من شاگرد تنبل کلاستم، پس به خاطر خطاها و ضعف املایم مرا ببخش استاد، نتوانستم آنچه لایق رسول الله( صلی الله علیه و سلم) است را روی کاغذم بیاورم، این کم کاری از خودم است نه کم لطفی استاد.

به امید دیدار